اسلام

تشیع

اسلام

تشیع

زندگینامه حضرت رقیه(س)



یاس نیلی

«حضرت رقیه(س) در آیینه تاریخ»

پیشگفتار:

حضرت رقیه(علیهاالسلام) جلوه دیگری از شکوه و عظمت حماسه عاشوراست و حضور این کودک خردسال در متن نهضت سرخ حسینی، بی تردید امری مهم و قابل توجه می باشد، چنانکه هر یک از کسانی که در آن واقعه عظیم حضور داشته اند، حامل پیامی شگرف بوده‌اند.

رقیه(علیهاالسلام) دلیلی آشکار بر حقانیت قیام امام حسین علیه السلام و مظلومیت عترت پاک پیامبر صلی الله علیه و آله بوده که اوج توحّش و سنگدلی سیاهکارانی که داعیه جانشینی رسول خدا را سر دادند، برای همیشه تاریخ اثبات می کند.

نوشتار حاضر سیری است در زندگانی کوتاه اما پرشکوه این بانوی خردسال.

برای دیدن ادامه متن به ادامه مطلب بروید 

 


ولادت:

درباره سنّ شریف حضرت رقیه(علیهاالسلام) در میان تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ایشان را بپذیریم، مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.

بر اساس نوشته‏های بعضی کتاب‏های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام)، امّ اسحاق است که پیش‏تر همسر امام حسن مجتبی(علیه‏السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن(علیه‏السلام) به عقد امام حسین(علیه‏السلام) درآمده است.(1) مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‏آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.(2)


نام گذاری حضرت رقیه(علیهاالسلام):

رقیه از«رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است.(3) گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین(علیه‏السلام) کمتر به چشم می‏خورد و به اذعان برخی منابع، احتمال این که ایشان همان فاطمه بنت الحسین(علیه‏السلام) باشد، وجود دارد.(4) در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین(علیه‏السلام) دو اسم داشته‏اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد.

گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلی بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در کتاب تاریخ آمده است:«در میان کودکان امام حسین(علیه‏السلام) دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین(علیه‏السلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می‏داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می‏داد، نامش را فاطمه می‏گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علی(علیه‏السلام) وی را علی می‏نامید».(5) گفتنی است سیره دیگر امامان نیز در نام گذاری فرزندانشان چنین بوده است.


حضرت رقیه(علیهاالسلام) در سیر تاریخ:

آنچه امروز درباره رقیه سلام الله علیها؛ شهرت دارد و نقل می شود این است که او از دختران امام حسین علیه السلام است. در کربلا همراه کاروان بوده و همراه قافله به شام می رود. شبی در خرابه شام، خواب پدر را دیده و بهانه او را می گیرد. به دستور یزید رأس مطهر را درون طشتی گذاشته و برای او می برند. این دختر سه ساله، وقتی روپوش را کنار می زند ابتدا با پدر نجوا می کند و بعد با در آغوش کشیدن او، برای همیشه آرام می شود.

اما آنچه در منابع فعلی(6) وجود دارد به ترتیب قدمت زمانی به شرح زیر است:


1. لباب الأنساب:

نسب شناس معروف قرن ششم، ابن فُندُق بیهقى(م 565 ق) در لباب الأنساب در بیان فرزندانى که از نسل این امام علیه السلام باقى مانده اند، مى نویسد:

از فرزندان امام حسین علیه السلام ، جز زین العابدین علیه السلام ، فاطمه ، سَکینه و رُقیّه، باقى نماند. ولَم یَبقَ مِن أولادِهِ إلّا زَینُ العابِدینَ علیه السلام، وفاطِمَةُ وسُکَینَةُ ورُقَیَّةُ(7)


2. الملهوف(که به لُهُوف مشهور است):

گزارش دیگرى که به نام رقیّه اشاره دارد، آن است که در برخى نسخه هاى کتاب الملهوف، آمده است که امام حسین علیه السلام در وداع با اهل بیت خود، فرمود :

یا اُختاه! یا اُمَّ کُلثوم! وأنتِ یا زَینَبُ! وأنتِ یا رُقَیَّةُ! وأنتِ یا فاطِمَةُ! وأنتِ یا رَبابُ! اُنظُرنَ إذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقُقنَ عَلَىَّ جَیباً، ولا تَخمِشنَ عَلَىَّ وَجهاً، ولا تَقُلنَ عَلَىَّ هَجراً .(8)

خواهرم، اى امّ کلثوم! و تو اى زینب! و تو اى رُقَیّه! و تو اى فاطمه! و تو اى رَباب! توجّه کنید که هرگاه من کشته شدم، براى من گریبان چاک مکنید و صورت، خراش ندهید و حرف نامربوط مگویید.

مولاى ما امام حسین علیه السلام، دخترى سه ساله داشت سرِ شریف امام علیه السلام را که با دستمالى دیبقى پوشیده بود، آوردند و در برابرش نهادند و پرده از آن برداشتند. دختر امام علیه السلام گفت: این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ پدرت است. آن را از طَبَق برداشت و درآغوش گرفت و مى گفت: «پدر جان! چه کسى تو را با خونت خضاب کرد؟....

آنگاه، دهانش را بر دهان شریف امام علیه السلام گذاشت و گریه سختى کرد تا از هوش رفت. وقتى تکانش دادند، دیدند که روحش از دنیا ، جدا شده است.

در باره این گزارش مى توان گفت:

اوّلاً: در بسیارى از نسخه هاى کتاب الملهوف، این متن وجود ندارد.

ثانیاً: در این گزارش ، به این که رقیّه دختر امام علیه السلام است ، اشاره اى نشده است.

ثالثاً: احتمالاً آن که در این گزارش به این نام خطاب شده، رقیّه دختر امام على علیه السلام و همسر مسلم بن عقیل است؛(9) زیرا فرزندان مُسلم، همراه امام علیه السلام بودند و به احتمال قوى ، همسر وى نیز در کاروان کربلا ، حضور داشته است.(10)


3. کامل بهایی:

کامل بهایى ، کتابى فارسى، نوشته عماد الدین طبرى(11) است. متن نوشتار او این است:

در حاویه(12) آمد که زنان خاندان نبوّت، در حالت اسیرى، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان، پوشیده مى داشتند و هر کودکى را وعده ها مى دادند که: پدر تو به فلان سفر رفته است[و] باز مى آید. تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکى بود چهارساله.

 شبى از خواب، بیدار شد و گفت: «پدر من حسین کجاست؟ این ساعت، او را به خواب دیدم سخت پریشان!». زنان و کودکان، جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید، خفته بود. از خواب، بیدار شد و حال، تفحّص کرد. خبر بردند که حال، چنین است. آن لعین، در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. مَلاعین، سر بیاورد و در کنار آن دختر چهارساله نهاد. پرسید: «این چیست؟». مَلاعین گفت: سرِ پدر توست. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز، جان به حق، تسلیم کرد.(13)


4. روضة الشهداء:

پس از عماد الدین طبرى، ملّا حسین واعظ کاشفى سبزوارى (م91ظ  ق) در کتاب روضة الشهدا، مطالب طبرى را با تفصیل بیشترى مطرح مى کند؛ امّا همچنان، نامى از کودک نمى بَرد و او را چهارساله ذکر مى کند و محلّ وقوع حادثه را کوشْک(کاخ) یزید مى داند و مى افزاید:

چون مِندیل برگرفت(14) سرى دید در آن طَبَق، نهاده. آن سر را برداشت و نیک در آن نگریست. سرِ پدر خود را بشناخت. آهى از سینه برکشید و روى در روى پدر مالید و لب خود بر لب وى نهاد و فى الحال، جان شیرین بداد.(15)


5. المنتخب طُرِیحِى:

فخر الدین طُرَیحى(م1ظ 85 ق) در کتاب المنتخب، داستان را با تفاوت هایى تعریف مى کند. بخشى از متن المنتخب، بدین شرح است:

روایت شده که وقتى آل اللّه وآل رسول او در شهر شام بر یزید، وارد شدند، او خانه اى به آنها اختصاص داد و آنها در آن، به سوگوارى مى پرداختند. مولاى ما امام حسین علیه السلام، دخترى سه ساله داشت سرِ شریف امام علیه السلام را که با دستمالى دیبقى(16) پوشیده بود، آوردند و در برابرش نهادند و پرده از آن برداشتند. دختر امام علیه السلام گفت: این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ پدرت است.

بی شک با وقوع چنین مشاهدات و کراماتی از آن مضجع شریف، این اطمینان(اگر نگوییم یقین) برای انسان حاصل می شود که آنجا دختری از دختران امام حسین علیه السلام با قدر و منزلت فراوان آرمیده است و بر ما لازم است آن را احترام کرده و مقامش را ارج نهیم.

 آن را از طَبَق برداشت و درآغوش گرفت و مى گفت: «پدر جان! چه کسى تو را با خونت خضاب کرد؟ پدر جان! چه کسى رگ هاى تو را بُرید؟ پدر جان! چه کسى مرا در کودکى ، یتیم کرد؟ پدر جان! پس از تو، ما به چه کسى دل ببندیم؟ پدر جان! چه کسى از یتیم، نگهدارى مى کند تا بزرگ شود؟ پدر جان! چه کسى پاسدار زنانِ رنجور است؟ پدر جان! چه کسى نگهدار بیوه هاى اسیر است؟ پدر جان! چه کسى نوازشگر چشم هاى گریان است؟ پدر جان! پناه دهنده دور افتادگان غریب کیست؟ پدر جان! چه کسى نوازشگر موهاى پریشان است؟ پدر جان! براى ناکامى ما پس از تو، چه کسى هست؟ پدر جان! براى غریبى ما، چه کسى پس از تو هست؟ پدر جان! کاش من، فداى تو مى شدم. پدرجان! کاش پیش از این، نابینا مى شدم. پدر جان! کاش من در خاک شده بودم و محاسن تو را خون آلود نمى دیدم».

آن گاه، دهانش را بر دهان شریف امام علیه السلام گذاشت و گریه سختى کرد تا از هوش رفت. وقتى تکانش دادند، دیدند که روحش از دنیا، جدا شده است.(17)


6. شَعشعة الحسینی:

اوایل قرن چهاردهم، شیخ محمّدجواد یزدى، در کتاب شعشعة الحسینی(18) آورده است:

منقول است که طفلى از حضرت امام حسین علیه السلام در خرابه شام ، از دیدن سرِ پدر بزرگوارش، از دنیا رفت؛ ولیکن در نام او، اختلاف است که زُبَیده یا رُقَیّه یا زینب یا سَکینه بوده باشد.(19)

او همچنین در صفحات بعد، به نقل از کتاب ریاض الأحزان، آورده است که اسم آن دختر، فاطمه بوده است.

در این گزارش، چندین نام و از جمله رُقَیّه براى کودکِ از دنیا رفته در شام، مطرح گردیده است.(20)

بحث کتابخانه ای جدای از بحث شهود و کرامت است.

آنچه گذشت، سیر گزارش هاى گوناگون بود درباره وفات دخترى از امام حسین علیه السلام در شام. با توجه به این اسناد و مدارک و اینکه جزئیات این واقعه در هیچ یک از منابع معتبر نیامده و اگر هم در کتاب معتبری بوده اکنون در دسترس ما نیست؛ بنابراین نمی توان در مورد جزئیات آن با قاطعیت سخن گفت؛ اما کراماتی که از آن بارگاه شریف صادر شده و می شود و نیز مشاهداتی که برای برخی رخ داده است خود سخن و حدیث دیگری است جدای از این بحث کتابخانه ای.

بی شک با وقوع چنین مشاهدات و کراماتی از آن مضجع شریف، این اطمینان(اگر نگوییم یقین) برای انسان حاصل می شود که آنجا دختری از دختران امام حسین علیه السلام با قدر و منزلت فراوان آرمیده است و بر ما لازم است آن را احترام کرده و مقامش را ارج نهیم.

آخرین دیدار حضرت رقیه (س) با پدر:

وداع امام حسین علیه السلام در روز عاشورا با اهل بیت علیهم السلام صحنه اى بسیار جانسوز بود، ولى آخرین صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ایشان با دخترى سه ساله بود.

هلال بن نافع، که از سربازان دشمن بود، مى گوید: من پیشاپیش صف ایستاده بودم. دیدم امام حسین علیه السلام، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوى میدان مى آید در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکى افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گامهاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسین علیه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانید. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد:

«یا ابه! انظر الى فانى عطشان»؛ بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام.

شنیدن این سخن کوتاه ولى جگر سوز از زبان کودکى تشنه کام، مثل آن بود که بر زخم هاى دل داغدار امام حسین علیه السلام نمک پاشیده باشند. سخن او آن چنان امام حسین علیه السلام را منقلب ساخت که بى اختیار اشک از دیدگانش جارى شد. با چشمى اشکبار به آن دختر فرمود:

«الله یسقیک فانه وکیلى» ؛ دخترم! مى دانم تشنه هستى خدا ترا سیراب مى کند، زیرا او وکیل و پناهگاه من است.

امام حسین علیه السلام به او فرمود: کنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم. آنگاه امام حسین علیه السلام برخاست تا به سوى میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت: «یا ابه این تمضى عنا؟»؛ بابا جان کجا مى روى؟ چرا از ما بریده اى؟ امام علیه السلام یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد.

هلال مى گوید: پرسیدم این دخترک که بود و چه نسبتى با امام حسین علیه السلام داشت؟

به من پاسخ دادند: او رقیه علیهاالسلام دختر سه ساله امام حسین علیه السلام است.(21)

همچنین در بعضى روایات آمده است: حضرت سکینه علیهاالسلام در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى(که به احتمال قوى همان رقیه علیهاالسلام باشد) گفت: بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود.

امام حسین علیه السلام با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه علیهاالسلام صدا زد: 

بابا! مانعت نمى شوم. صبر کن تا تو را ببینم.  امام حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت و لبهاى خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که:

«العطش العطش، فان الظما قد احرقنى»؛ بابا بسیار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است.

امام حسین علیه السلام به او فرمود: کنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم. آنگاه امام حسین علیه السلام برخاست تا به سوى میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت :

«یا ابه این تمضى عنا؟»؛ بابا جان کجا مى روى؟ چرا از ما بریده اى؟

امام علیه السلام یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد.(22)


عروج:

پس از واقعه جانسوز عاشورا، کاروان اسرا به همراه سرهای مطهر شهدا ابتدا به سوی کوفه و سپس شام حرکت کرد. پس از ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام، آنها را در خرابه ای نزدیک کاخ یزید ملعون جای دادند.

محدث خبیر، مرحوم حاج شیخ عباس قمى(ره) از کامل بهائى(23) نقل مى کند که:

زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى حال مردانى را که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى داشتند و هر کودکى را وعده مى دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است و باز مى آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکى بود چهار ساله، شبى از خواب بیدار شد و گفت : پدر من حسین علیه السلام کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم . سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و از ماجرا سوال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است. آن لعین گفت: بروند سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند. پس آن سر مقدس را آوردند و درکنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید این چیست؟ گفتند: سر پدر توست. آن دختر فریاد بر آورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.(24)

در این هنگام زینب کبرى علیهاالسلام سر از محمل بیرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود: «اى اهل شام! از ما در این خرابه امانتى مانده است، جان شما و جان این امانت.(او در این دیار غریب است) هرگاه کنار قبرش بروید آبى بر سر مزارش بپاشید و چراغى در کنار قبرش روشن کنید.

حجة الاسلام صدر الدین قزوینى در جلد دوم کتاب شریف ثمرات الحیوه، به سند خود آورده است:

حضرت رقیه علیهاالسلام لب خود را بر لب پدرش امام حسین علیه السلام نهاد و آن حضرت فرمود:الىّ، الىّ، هلّمى فأنا لک بالإنتظار(اى نور دیده بیا بیا به سوى من، که من چشم به راه تو مى باشم) و در اینجا بود که دیدند حضرت رقیه علیهاالسلام از دنیا رفت.(25)

طبق بعضى روایات، بعد از رحلت حضرت رقیه علیهاالسلام یزید دستور داد چراغ و تخته غسل را ببرند، و او را با همان پیراهن کهنه اش کفن کنند. هنگامی که زن غساله بدن حضرت رقیه علیهاالسلام را غسل می‌داد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت: سرپرست این اسیران کیست؟ زینب‌ علیهاالسلام فرمود: چه می‌خواهی زن غساله؟ گفت: چرا بدن این طفل کبود است؟ آیا به بیماری مبتلا بوده است؟ حضرت علیهاالسلام در پاسخ فرمود: ای زن! او بیمار نبود، این کبودی‌ها آثار تازیانه و ضربه‌های دشمن است.(26)

در هنگام بازگشت اهل بیت امام حسین علیه السلام به مدینه، زنان شام ازدحام کردند و در حالیکه سیاه پوش شده بودند براى بدرقه اهل بیت علیهم السلام از خانه ها بیرون آمدند. صداى ناله و گریه آنها از هر سو شنیده مى شد و با کمال شرمندگى با اهل بیت علیهم السلام وداع نمودند. در این هنگام زینب کبرى علیهاالسلام سر از محمل بیرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود:

«اى اهل شام! از ما در این خرابه امانتى مانده است، جان شما و جان این امانت.(او در این دیار غریب است) هرگاه کنار قبرش بروید آبى بر سر مزارش بپاشید و چراغى در کنار قبرش روشن کنید».(27)

امروز مرقد مطهر نازدانه اباعبدالله الحسین علیه السلام در شهر دمشق کشور سوریه به صورت بارگاهی عظیم و باشکوه برای زیارت دوستداران اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله قرار دارد و همه روزه هزاران نفر عاشق، آن عزیز را زیارت می کنند.


حضرت رقیه(سلام الله علیها) در کلام بزرگان و مراجع عظام تقلید:

در پی القای  شبهات بی اساس از سوی برخی افراد ناآگاه درباره وجود مقدس حضرت رقیه بنت الحسین علیهماالسلام، مراجع عظام تقلید و علمای بزرگ عصر ما تاکید کردند تشکیک در اصل وجود مقدس حضرت رقیه علیهاالسلام، نه تنها ظلم به آن مظلومه و پدر بزرگوار ایشان، بلکه ظلم به اهل بیت علیهم السلام است.

از این رو بر آن شدیم تا در این نوشتار نظرات بزرگان و مراجع عظام تقلید را درباره این وجود نورانی از نظر بگذرانیم.

استاد شهید مرتضی مطهری(ره) در فصل پنجم از بخش دوم کتاب حماسه حسینی، در مبحث تحریفات لفظی، چنین آمده است:

«داستان طفلی از ابی عبدالله که در شام از دنیا رفت و بهانه پدر می گرفت و سر پدر را آوردند و آنجا وفات کرد(رجوع شود به نفس المهموم).»(28)


استاد شهید مرتضی مطهری(ره):

در اینجا نکته ای حائز اهمیت است و آن اینکه این بخش از کتاب حماسی حسینی مربوط به یادداشت‌های استاد شهید می باشد که در واقع فیش‌های تحقیقاتی ایشان بوده که قصد داشته اند بعدها راجع به آنها تحقیق نمایند تا به نتیجه نهایی و قطعی برسند. چنانکه در میان اهل پژوهش و تحقیق مرسوم است. ولی متأسفانه ناشر محترم آثار ایشان– همانطورکه در مقدمه کتاب نیز تذکر داده است– این یادداشت‌های خام را که هنوز در آنها تحقیق صورت نگرفته است، در کنار سخنرانی‌های استاد که دیدگاه‌های نهایی ایشان بوده، به چاپ رسانده است و این دستاویزی برای برخی اشخاص کم اطلاع و بعضاً معاند قرار گرفته است. بنابراین از این یادداشت های استاد فرزانه نمی‌توان ادعا کرد که ایشان وجود چنین دختری از سالار شهیدان را نفی نموده اند.

شکی نیست که دختر کوچکی از امام حسین‌ علیه السلام در شام از دنیا رفت و در آنجا دفن شد و حرم فعلی منسوب به همان دختر است، اما این که نام آن دختر«رقیه» بوده یا نام دیگری داشته در بین دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد، هر چند معروف این است که نامش رقیه است.

حضرت آیت الله میرزا جواد تبریزی(ره):

متن سخنرانى آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی(ره) در حرم حضرت رقیه علیهاالسلام در سال 1381 هـ ش:

مزار کنونى حضرت رقیه بنت الحسین علیهماالسلام در شام، از اول مشهور بوده، گویا حضرت امام حسین علیه السلام نشانى را از خود در شام به یادگارى سپرده است، تا فردا کسانى پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت علیهم السلام و حوادث آن بپردازند، این دختر خردسال گواه بزرگى است بر اینکه در ضمن اسیران حتى دختران خردسال نیز بوده اند ، ما ملتزم به این هستیم که بر دفن حضرت رقیه علیهاالسلام در این مکان شهرت قائم است، حضرت علیهاالسلام در این مکان جان سپرده و دفن شده است. ما به زیارتش شتافتیم، و باید احترام او را پاس داشت.

دفن این طفل خردسال(حضرت رقیه علیهاالسلام) در شام گواه بزرگ و نشان قوى از اسارت خاندان طهارت، و ستم روا داشته بر ایشان دارد، آن ستمى که تمام پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریستند، تا آنجا که خدا عزاى امام حسین علیه السلام را بر آدم خواند، از این رو احترام این مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهید، و به سخنان باطلى که مى گویند: رقیه علیهاالسلام طفلى خردسال بیش نبود، گوش فرا ندهید، مگر على اصغر علیه السلام کودک خردسال نیست که در روز قیامت شاهدى خواهد بود، و موجب آمرزش گنهکاران شیعه خواهد شد ان شاء الله تعالى.

بنابراین بر همه واجب است احترام این مکان(محل دفن حضرت رقیه علیهاالسلام) را داشته باشند، و به سخنان فاسد و بیهوده اى که از گمراهى شیاطین است، گوش فرا ندهند و اعتنایى نکنند. ما با زیارت دختر امام حسین علیه السلام(رقیه علیها السلام) به خداوند متعال تقرب مى جوییم، آن دخترى که خود مظلوم بود، و خاندان وى همه مظلوم بودند.(29)


حضرت آیت‌الله‌ مکارم شیرازی(حفظه الله):

شکی نیست که دختر کوچکی از امام حسین‌ علیه السلام در شام از دنیا رفت و در آنجا دفن شد و حرم فعلی منسوب به همان دختر است، اما این که نام آن دختر«رقیه» بوده یا نام دیگری داشته در بین دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد، هر چند معروف این است که نامش رقیه است.(30)


حضرت آیت‌الله‌ نوری همدانی(حفظه الله):

در کتاب‌هایی چون کامل بهائی و نفس‌المهموم و کتاب‌های معتبر دیگر دختر خردسالی که برخی نام او را«رقیه» نامیده‌اند و در شام به شهادت می‌رسد، برای امام حسین‌ علیه السلام ذکر کرده‌اند و اگر کسی برای آن حضرت نذر کند، باید آن را ادا نماید و مضجع موجود در دمشق متعلق به آن حضرت است.(31)


حضرت آیت‌الله‌ مظاهری(حفظه الله):

همین جا که به عنوان مرقد حضرت رقیه علیها‌السّلام مشهور است ، مرقد اوست و تشکیک کردن یک ظلم است آن هم ظلم به بچه مظلوم امام حسین علیه‌السّلام و همین شهرت راجع به مرقد مطهر حضرت زینب سلام‌الله‌علیها نیز هست و تشکیک در آن ظلم به حضرت زینب سلام‌الله‌علیها است و ظلم به حضرت زینب گناهش خیلی بزرگ است و ما در این گونه موارد نظیر سیادت اشخاص و قبور بزرگان چیزی جز شهرت نداریم و این شهرت در نظر همه فقها حجت بوده و هست.(32)


حضرت آیت‌الله‌ علوی گرگانی(حفظه الله):

وجود حضرت رقیه سلام الله علیها از مسلّمات تاریخی است و اگر شبهه ای هم هست در اصل وجود ایشان نیست و بعضی از شبهات در نام مبارک او وجود دارد ولی این مسئله که دختری از امام حسین علیه السلام در شام مدفون است، هیچ گونه شک و شبهه ای در آن وجود ندارد و توصیه ما به کسانی که این شبهات را نسبت به معتقدات دینی مردم وارد می کنند آن است که بدانند هیچ گونه نفعی نخواهند برد و فقط آخرت خود را خراب کرده اند و خود را مورد غضب امام حسین علیه السلام قرار داده اند و لذا خوب است که با این گونه مسائل خود را درگیر ننمایند.(33)


حضرت آیت‌الله‌ روحانی(حفظه الله):

اولا راجع به حضرت رقیه سلام الله علیها اخیرا کتابی نوشته شده است و خیلی خوب اثبات نموده به این که حضرت رقیه 3 ساله در خرابه شام از دنیا رفته و قبرش هم در آنجاست و معجزات زیادی هم نقل شده است و ثانیا قاعده ای در فقه است بنام تسامح در ادله سنن، مقتضی آن قاعده این است که آنچه راجع به این دختر 3 ساله گفته اند شما هم نقل کنید و به زیارت او بروید همه اش بر طبق موازین شرع است ، من خودم چند سال قبل برای معالجه به لندن رفتم در برگشت، لبنان از هواپیما پیاده شدم و چند روز در آنجا ماندم که بروم سوریه برای زیارت آن خانم و الان هم از آن عمل خرسندم.(34)


حضرت آیت‌الله‌ مبشر کاشانی(حفظه الله):

قال الله تبارک وتعالی: «یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون»

هیچ گونه شک و شبهه ای درباره وجود مقدس حضرت رقیه بنت الحسین علیهماالسلام وجود ندارد و شواهد تاریخی نشان می دهد که آن مظلومه بر اثر تحمل رنج ها و مصائبی که در مسیر شام و آن چه در خرابه شام اتفاق افتاد، در صغر سن از دنیا رفته و در دمشق مدفون شد ، تنها مطلب مورد بحث این است که نام مبارک او رقیه بوده یا زینب یا اسم دیگری داشته، سپس به اسم رقیه مشهور شده؟

و اما اشتهار اسم او به نام رقیه به این جهت است که در مدفن این وجود مقدس و نورانی، در دمشق، نام رقیه بنت امیرالمومنین علیهماالسلام نوشته شده که بدیهی است انتساب به"جد اعلی"، متداول و معمول بوده است پس تشکیک در اصل وجود مقدس آن حضرت جرم و ظلم به آن مظلومه و پدر بزرگوارش، بلکه ظلم به اهل بیت علیهم السلام است و شبهه پراکنان بدانند که نور خدا هرگز خاموش نخواهد شد، بلکه پیوسته بر تزاید و تجلیات بیشتر است.(35)


حجت الاسلام و المسلمین جاودان(حفظه الله):

این فرزند خردسال امام علیه السلام در ماخذ موجود و قدیمی اسم ندارد اما داستان شهادت ایشان با اندک تفصیل آمده است و آن را از آن ماخذ برای شما نقل می کنیم:

در کتاب«کامل بهائی» نوشته حسن بن علی بن محمد بن علی بن حسن طبری، معروف به عماد الدین طبری، در ص 179، ج دوم، چاپ اول، قم، مؤسسه طبع و نشر قم، 1376 شمسی می گوید:

در کتاب«حاویة در مثالب معاویة» آمده است که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری، حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند، مخفی میداشتند و به پسران و دختران آنان میگفتند: پدرتان به سفر رفته و برمیگردد. پس از آنکه به دستور یزید زنان و کودکان اسیر را در جوار خانه یزید جای دادند، در میان آنان دخترکی چهار ساله شبی خواب دید. از خواب بیدار شد و گفت: بابام حسین کجاست؟ همین الآن او را در خواب دیدم و خیلی هم پریشان بود. زنان و کودکان، همه به گریه افتادند. سر و صدای گریه یزید را از خواب بیدار کرد. یزید گفت: چه خبر است؟ گفتند: بچه‏ای پدرش را میخواهد و برای همین زنان و کودکان گریه میکنند. یزید دستور داد: سر پدرش را ببرید و در کنار او بگذارید. مأموران یزید سر امام حسین را آوردند و در برابر چشمان آن بچه قرار دادند. دختر چهار ساله وقتی نگاهش به آن سر افتاد ترسید و فریادی برآورد و پس از آن بیمار شد و وفات کرد.(36)


شهادت نامه غم انگیز حضرت رقیه (سلام الله علیها):

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشم‌های کوچک تو خلاصه شده است.

سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیه‌السلام رها بودی و پا به پای آبله، زخم‌هایش را به جستجو.

سلام بر کوچکی گام‌هایت؛ به تو و خاطرات در آتش رها مانده‌ات.

سلام بر تو که آتش، کوتاه‌تر از دامنت نیافت.

تو را خوب‌تر از شام غریبان، زینب می‌شناسد و تو بهتر از همه، شام غریبان را.

شام غریبان، تو را خوب می‌شناسد؛ تورا که آن‌قدر پدر پدر کردی و «یا عَمَّتِیَ و یا أُخْتَ أَبِی! أیْنَ أَبِی» گفتی تا در روشنای حضور حسین علیه‌السلام غوطه‌ور شدی.

سلام بر تو؛ به آن زمان که در هیاهوی غبار و سوار، اشک و مشک و ستیغ و تیغ، حسین علیه‌السلام را در خلسه و خون و خاکستر رها دیدی.

از اندوه و داغ و دلتنگی، بوی تو به مشامم می‌رسد و هرگاه نام تو را می‌نویسم، هیچ واژه‌ای را توان توصیف اندوهت نیست.

از کنار شط تا وادی نخله، از مرشاد تا به حلب و از دید نصرانی تا به عسقلان، تو بودی همدم تنهایی بابا.

سلام به تو ای سئوال بزرگ تاریخ! پس از گذشت قرن‌ها آیا آبله پاهایت خوب شده‌است؟

عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب سلام الله علیها نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.

پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سیدالشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سیدالشهدا را دید، سر را برداشت و درآغوش کشید.

بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.

دختر خردسال حسین علیه السلام آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. (37)


پی نوشت ها:

1.        الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، بی‏تا، ج2، ص216 ؛ الطبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، بیروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251.

2.        مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الوری، ص251.

3.        حایری، محمد مهدی، معالی السبطین، قم، منشورات الرضی، 1363 ه . ش، ج2، ص214.

4.        نظری منفرد، علی، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقی ص518.

5.        مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.

6.        منظور ما کتابهایی هستند که در حال حاضر ما به آنها دسترسی داریم؛ زیرا این احتمال هست که در این زمینه منابع کهن تری وجود داشته یا دارد که ما به دلایلی به آنها دسترسی نداریم.

7.        لباب الأنساب : ج 1 ص 355.

8.        الملهوف : ص 141.

9.        احتمالاً رُقَیّه ، یکى دیگر از دختران امام على علیه السلام است (تاریخ الطبرى: ج 5 ص 154، تهذیب الکمال: ج 2ظ  ص 479) که همسر مسلم بن عقیل علیه السلام نیز بوده (نسب قریش: ص 45) و در کربلا نیزحضور داشته است.

10.      دانش نامه امام حسین علیه السلام ج1 ص384.

11.      حسن بن على طبرى مؤلف تحفة الابرار و کامل بهایى است که تا سال 701 در حیات بوده است.

12.      ظاهرا مقصود ، کتاب الحاویة ، نوشته قاسم بن محمد بن احمد سُنّى است (ر . ک : فوائد رضویّه : ص 112).

13.      کامل بهایى : ج 2 ص 179 .

14.      مِندیل برگرفت : دستمال را برداشت.

15.      روضة الشهدا : ص 389.

16.      حریر.

17.      المنتخب ، طریحى: ص136.

18.      وى ، تألیف این کتاب را در سال 1319 ق ، آغاز کرده است.

19.      شعشعة الحسینی : ج 2 ص 171.

20.      با فرض بر صحت وقوع و صدق ناقلین آن.

21.      شیخ محمّد محمدى اشتهاردى، سرگذشت جانسوز حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 22 به نقل از «الوقایع و الحوادث» محمد باقر ملبوبى، ج3، ص 192.

22.      شیخ على فلسفى، حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 550؛ سید محمد تقى مقدم، وقایع عاشورا، ص 455.

23.      کامل بهائى، ج 2، ص 179.

24.      منتهى الامال، ج 1، ص 317.

25.      سخن گفتن امام حسین علیه السلام در 120 محل، ص 59.

26.      الوقایع و الحوادث، ج 5، ص 81.

27.      زینب فروغ تابان کوثر، ص 370 به نقل از الخصائص الزینبیه، ص 296 و ریاض القدس، ج 2، ص 237.

28.      مجموعه آثار، ج 17، ص 586.

29.      سایت اطلاع رسانی آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی.

30.      خبرگزاری مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (حوزه نیوز).

31.      همان.

32.      خبرگزاری های لبیک ، فارس ، تابناک (توسط خبرنگار اداره کل فرهنگی سازمان صداوسیما).

33.      همان.

34.      همان.

35.      همان.

36.      سایت اطلاع رسانی حجة الاسلام و المسلمین جاودان.

نفس المهموم، ص456.


نظرات 1 + ارسال نظر
محمد داداشی دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 20:37 http://mohammad-dadashi.persianblog.ir/

سلام

شما لینک شده اید

سلام ممنون شما هم لینک شدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد